نقد برخی روایات نادرست درباره فاطمه زهراء سلام الله علیها

14 بهمن ماه سال 1396.
✍️اشکان مقدم
نقد برخی روایات نادرست درباره فاطمه زهراء سلام الله علیها

روایت شده است:
که روزی فاطمه زهرا برای استقبال از پیامبر  و شوی خود که از یکی از جنگ ها بازمی گشتند، گردنبندی سیمین بر گردن آویخت و بر دستان حسنین دستبندهای نقره بست و پرده ای زیبا بر درب خانه نهاد، رسول خدا که از سفر بازگشته بود برای دیدار فاطمه به خانه او آمد و از دیدن این زیورآلات بر چهره مبارک ایشان آثار خشم ظاهر گردید. فاطمه که متوجه می گردد آویز و دستبند و پرده را از جای می کند و برای صرف در راه خدا به نزد رسول خدا در مسجد می فرستد. پیامبر خشنود از این ایثار زهرایی سه بار می فرماید: "پدرش فدای او باد" و در ادامه می فرماید:"دنیا برای محمد و آل محمد نیست و اگر دنیا نزد خدا به قدر بال مگسی ارزش داشت هرگز به یک کافر حتی جرعه ای آب نمی نوشاند..."


برای روایت فوق یک سند در منابع امامیه و یک سند در منابع عامه وجود دارد که از جهت متن روایت تقریبا یکی هستند ولی راویان هر دو سند کاملا متفاوت است. نقل اول مربوط به مرحوم صدوق در کتاب الأمالی صفحه 305 به سند زیر است:
"حدثنا الحسن بن محمد بن سعید الهاشمی الکوفی، قال: حدثنا جعفر بن محمد بن جعفر العلوی الحسنی، قال: حدثنا محمد بن علی بن خلف العطار، قال: حدثنا حسن بن صالح بن أبی الأسود، قال: حدثنا أبو معشر، عن محمد ابن قیس، قال:..."
و نقل دوم از احمدبن‌حنبل است که در مسند خود جلد پنجم صفحه 275 به سند زیر روایت کرده‌است:
"حدثنا عبد الله حدثنی أبی ثنا عبد الصمد حدثنی أبی ثنا محمد بن جحادة حدثنی حمید الشامی عن سلیمان المیهنی عن ثوبان مولى رسول الله صلى الله علیه وسلم قال:..."
به لحاظ بررسی اقتضائات صدوری هیچ یک از دو روایت به لحاظ سند مشمول ادله حجیت خبرواحد نیست.(حتی روات سند مرحوم صدوق همگی مجهول هستند.)
اگر از مناقشات صدوری بپرهیزیم، از جهت دلالت در این روایت چند مطلب وجود دارد که قابل اشکال و تامل است؛
1-  یکم این‌که چگونه ممکن است که پیامبر فراوان زنان امت خود را به آراستن خود برای شوهرانشان تشویق کند و سپس به فاطمه زهراء -که الگوی زنان امت اسلام است- به همین سبب خشم بگیرد؟
2-  دوم این‌که چگونه ممکن است که در صورت رسول‌خدا از عمل فاطمه آثار غضب ظاهر گردد، در حالی‌که خود ایشان بارها فرمود که غضب فاطمه غضب من است و رضایت او رضایت من.
3-  سوم این‌که چگونه ممکن است که رسول‌خدا بفرماید: " فان هؤلاء أهل بیتی ولا أحب أن یأکلوا طیباتهم فی حیاتهم الدنیا، اینان اهل‌بیت من هستند و من خوش نمی‌دارم که آنان در زندگی دنیایی خود از پاکیزگی‌های آن استفاده کنند." در حالی‌که -غیر از آن‌‌که در سنت قطعیه ثابت شده است که رسول‌خدا بهره بردن از طیبات زمینی را سنت خود معرفی کرده است- در قرآن کریم خداوند صریحا رسولان خود را- و نه فقط مومنان عادی- به بهره بردن از طیبات دستور داده است: "یا أیّهاالرُسُلُ کُلُوا مِنَ الطَّیِّبَاتِ وَاعمَلُوا صَالِحاً إنِّی بِمَا تَعمَلُونَ علیمٌ" سوره المومنون آیه 51
4-  چهارم: اگر چنان‌چه در روایت گفته شده است که فاطمه زهرا بنا بر نهی پیامبر از زیورآلات پرهیز داشته است، پس چگونه است که در کتاب مهم بشارة‌‌المصطفی صفحه 217روایت معروفی درباره گردن‌بند پر برکت فاطمه زهرا (که با انفاق ایشان  گرسنه‌ای سیر شد، برهنه‌ای پوشانده شد و برده‌ای آزاد شد) وجود دارد و باز چگونه است که مرحوم مفید در کتاب الإختصاص خود صفحه صفحه 183به نقل از عبدالله‌بن‌سنان از امام صادق ماجرای خردشدن گوشواره‌های فاطمه زهراء صلوات‌الله علیها را در حوادث پس از وفات رسول‌خدا را روایت می‌‌کند؟
💡💡💡نتیجه‌گیری: داستان فوق به دلیل ضعف سندی و اشکالاتی که در دلالت آن وجود دارد، مشروعیت لازم برای روایت ندارد، ولی در مجموع حدس نگارنده این است که آن بخش از داستان که مربوط به کلیت بخشندگی‌‌‌‌های کریمانه فاطمه زهرا است، می‌تواند درست باشد ولی بخش های دیگر ساختگی و ضعیف است. ممکن است که کسی اشکال کند و بگوید که اگر روایتی از فضایل اهل‌بیت پیامبر در منابع عامه یافت گردد، آن را باید قرینه‌ای بر صحت آن مطلب فوق دانست، اما به نظر نگارنده این مطلب فقط درباره کلیت فضایل داخل آن روایت صدق می‌کند و نه همه جزئیات؛ با ملاحظه این نکته با توجه به عبارت " فانّ هؤلاء أهلُ بیتی ولا أُحِبُّ أَن یَأکلوا طیباتهم فی حیاتهم الدنیا" ونیز عبارت "لیست الدنیا من محمد ولا من آل محمد" احتمالا سازنده روایت فوق برای این‌که دست اهل‌بیت محمد صلی الله علیه و آله را از حکومت دنیایی و امامت مسلمین کوتاه کند، عجولانه فضیلتی از کرامت فاطمه زهراء را با این عبارات نادرست و حادثه ساختگی داستان مخلوط کرده است.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
اشکان مقدم

ضرورت مطالعه تاریخ در علوم انسانی

انتشار در تاریخ 12 دی ماه سال 1396
✍اشکان مقدم
1. اهمال دانشجویان و اساتید علوم انسانی در مطالعه‌‌ی فنی تاریخ همیشه این فرصت را به ناقدان می‌دهد که از بی‌اعتباری جایگاه تاریخ در سبد مطالعه‌ی مردم و علی‌الخصوص دانشکده‌های علوم انسانی گلایه کنند بدون این‌که این گلایه گرفتن سخن کهنه‌ای به شمار بیاید.

2. آرمان علوم انسانی بومی اسلامی برای بسیاری از متخصصان این فن از ارزش بالایی برخوردار است و به توصیه نهادهای مسئول منابع مالی فراوانی صرف آن می‌گردد و احیانا مشاهده تصورات گم و مبهم از این آرمان، راهیان کوی علوم انسانی را به تعجب وامی‌دارد و لذا هرگونه صحبت با غایت روشن سازی این آرمان نیز ارزشمند است.

3. نگارنده در پی آن است که در این یادداشت به نحو بسیار موجز -و احتمالا گمراه کننده-نشان بدهد که علوم انسانی اسلامی از سه جهت به دانش تاریخ محتاج است. یکم این‌که بدون تاریخ ما هرگز به تصویری واقعی از علم نخواهیم رسید. زیرا اولاً این تاریخ است که به ما سیر حرکتی علم و نیز نظریات علم را نشان می‌دهد و عالمان علوم انسانی را از افتادن در هرگونه دگماتیسم رایج "امرِموجود را شایسته ترین دیدن" حفظ می‌کند و ثانیاً این تاریخ است که به عالم علوم انسانی کم و بیش این فرصت را می‌دهد که نظریاتش را بیازماید و ثالثاً تاریخ می‌تواند با الحاق عین(چه نیکویی و چه زشتی) به ذهن فلسفی، رئالیسم لازم برای علم را نیز فراهم بیاورد.

4. دوم این‌که تاریخ ضامن اومانیسم محوری علوم انسانی اسلامی نیز هست؛ زیرا دانش تاریخ از هر موضوعی که دخالتی به زندگی انسان ها نداشته است، می‌پرهیزد. همه‌ی کتاب‌های مقدس روایتگری خود را با آغاز انسان آغاز می‌کنند و پایان انسان پایان می‌بخشند.

5. و نهایتاً سوم این‌که تاریخ شرط اسلامی بودن یک علم اومانیستی نیز هست؛ زیرا که اولاً بدون تاریخ پالایش دین از عوارض زمانی(تحریفی) برای کسب گوهر راستین دین-برای کسانی که به چنین پالایشی باور دارند-ممکن نیست، ثانیاً اصولاً ادیان مقوله‌ای تاریخی هستند و بدون تاریخ نمی‌توان تکامل دینی در میان شریعت پیامبران را فهمید و ثالثاً بخش مهمی از تعالیم دینی فقط در متن تاریخ قابل بازخوانی و تفسیر هستند و لذا حذف عنصر زمان مندی درون این تعالیم راه مفاهمه را برای ما می‌بندد.
به نقل از کانال بازاندیش در تلگرام

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
اشکان مقدم

ایران؛ جامعه‌ای پر از تناقضات بیهوده

منتشر شده در تاریخ 14دی سال 1396
@bazandish
✍️اشکان مقدم
بخش یکم                                                                        
در روزهای اخیر شاهد رویدادهایی تازه در حوزه داستان #فلسطین بودیم که در شرایط امروز لازم است درباره آن ها بازتحلیل هایی ازجنس علوم انسانی را ارائه داد.
  1. نوزدهم آذر، عده‌ای از دانشجویان دانشگاه علم و صنعت، اقدام به پاک کردن پرچم منقوش در حیاط دانشگاه کردند. آنان بی‌باکانه از این صحنه فیلم گرفتند(یا آمادگی چنین بازتابی را داشتند.).
  2. چندی بعد، دکتر برخورداری رئیس دانشگاه علم و صنعت از برخورد قاطعانه، جدی و مطابق با قوانین داخلی دانشگاه با مسببین قضیه خبر داد.
  3. انجمن اسلامی دانشگاه امیرکبیر در نامه ای به انجمن اسلامی دانشگاه علم و صنعت، رفتار خاطئان را بی‌شرمانه، مذموم و در جهت تطهیر وجه دشمنان اسلام برمی‌شمرد و از دانشجویان ارزشی این دانشگاه به خاطر اقدام انقلابی رسم مجدد پرچم رژیم جعلی اسرائیل و آمریکای جنایتکار در معبر اصلی دانشگاه به خوبی قدردانی می‌کند.
  4. نگارنده در پی این است که با بر شمردن همه این اتفاقات نشان دهد، که با وجود این‌که از جهت ظاهر این پاره رویدادها، زیبا به نظر نمی‌آیند، اما در مجموع می‌توان نشان داد که جریان آرمان فلسطین در صورت گوش به زنگی اهل اندیشه‌ی علوم انسانی بیش‌تر به آزادی نزدیک می‌گردد.
  5. تاریخ به ما نشان می‌دهد که رژیم شوم اسرائیل از آغاز تشکیل هماره در پی این بوده است که با زدن نقاب مظلومیت نمایی‌هایی تاریخی و نژادپرستانه به چهره، برای خود بهره‌ای از مشروعیت جهان روا و مورد پذیرش افکار عمومی دست و پا کند و لذا این مهم است که مبارزان با صهیونیسم از افتادن در ورطه این فریب بپرهیزند. این‌بار نیز این گفتمان تکراری احمقانه از صهیونیست‌ها صادر شد و از بی‌باکی آن چند دانشجو ستایش کردند. گویی در زمانی که انبوه انتقادات دوست و بیگانه از تصمیم اخیر ترامپ دامن صهیونیست ها را فراگرفته است، آنان فرصت پیش آمده را غنیمت شمردند. 
  6. در قرآن نیز گاهی می‌بینیم که گناهکاران برای تبرئه خود، به سرعت نقش متهم و شاکی را عوض می‌کنند و نقاب مظلومان را به چهره می‌نهند. ابلیس پس از خطای خود نسبت به خداوند می‌گوید: "رب بما أغویتنی لأُزینن لهم فی الأرض" و همسر عزیز مصر نیز زمانی که خود را در خطر بزرگ‌ترین آبروریزی ممکن یک زن پیش شوهر، می‌یابد می‌گوید: "ما جزاء من أراد بأهلک سوءاً".
  7. نگارنده بر خلاف آن‌چه که غالبا گفته می شود، بر این باور است که رابطه فرم با محتوا، لابشرط نیست بلکه بشرط‌لا است. غالبا تصور بر این است دوگانی استوار میان فرم و محتوا وجود دارد که از بر هم کنش میان آن‌ها منع می کند اما درست آن است که اگر چه فرم در آغاز مخلوق خصوصیات محتواست اما چندی نمی‌گذرد که فرم به نفی و اعدام و پنهان کردن محتوا می‌پردازد و لذا رابطه‌اش با محتوا بشرط‌لا می‌گردد. این تضاد زمانی حل می‌گردد که فرم از نو و نسبتا بیش‌تر در اختیار محتوا متولد گردد.
  8. با این توضیحات بیان می‌کنم که محتوای عدالت طلبانه مبارزه با رژیم صهیونیستی باید از هرگونه جنجال‌های فرمالیستی خود را رهایی بدهد تا بتواند زنده تر، پویاتر و پرخروش تر بجوشد. رسم پرچم رژیم صهیونیستی بر معابر از این نمونه فرم‌های گمراه کننده و پوسیده است. در روزگاری که رسانه های پرصدای غربی همه کوشش خود را برای خفه شدن آرمان فلسطین در قلوب مسلمانان را فراهم می‌کنند، نزاع‌های فرمالیستی آب ریختن در آسیاب این رسانه هاست. در پاسخ این رای نمی‌توان ادعا کرد که چه اشکال دارد که هم در تنور محتوا بدمیم و هم فرم های کهنه را پاس بداریم؟ زیرا قبلا درباره رابطه بشرط‌لایی فرمی که از محتوا پس افتاده است، نسبت به محتوا توضیح دادیم. دقت کنید که هر اقدامی که افکار عمومی را مسائل اصیل فلسطین بازمی‌دارد، ممنوع است.
  9. فراموش نکنیم که پذیرش مشروعیت سیاسی به عنوان یک کشور کاملا معمولی، اصلی ترین هدف رژیم صهیونیستی است. جمهوری اسلامی ایران در این زمینه دقت خوبی به عمل آمده است که با رویکردی از هرمنوتیک انتقادی، از اطلاق لفظ کشور بر آنان بپرهیزد و لذا از آن‌جا که پرچم هر کشوری فرع وجود آن کشور است، رسم پرچم آبی و سفید بر روی معابر-حتی با انگیزه‌های عدالت طلبانه-یادآور ناخودآگاه پذیرش کشوری اسرائیل است که هرگز مورد پسند ما نیست.

بخش دوم
10. تصاویر گرفته شده از هفت دانشجوی علم و صنعت نشان می‌دهد که دو نفر از چهار دانشجوی خانمی(یعنی 50 درصد) که در شستن نقش پرچم شرکت داشته اند، چادری هستند. با این حساب روشن می‌گردد که ظاهرا مدل روشنی برای غرب زدگی افراطی در ایران که نسبت آن با مذهبی‌ها و غیرمذهبی‌ها را روشن کند، وجود ندارد. شگفت‌تر آن که اقدام این هفت نفر هرگز با یک ناآرامی سیاسی دیگر در کشور همراه نبوده است و حتی دقیقا در زمانی چنین رفتارهایی مشاهده شده است که دوست و بیگانه در دنیا، تصمیم ترامپ برای انتقال مرکز سیاسی رژیم صهیونیستی به بیت المقدس را ناروا توصیف کرده‌اند. این نیز مویدی بر این ادعای کسانی است که غرب گرایی های در ایران راخیلی تندتر از غربی ها می‌دانند.
  11. نتیجه گیری: اگر چه گفت‌وگوها و وقایع ذکر شده در ابتدای یادداشت، طبق توضیح نگارنده نشان دهنده قوت یافتگی فرمالیسم ضدمحتوا در مبارزه صهیونیسم است، اما در مجموع می‌توان امیدوار بود که جریان خرده‌رویدادهای تاریخی به سوی رشد و آزادی است. توضیح آن‌که اگر چنین اتفاقی در دانشگاه علم و صنعت نمی‌افتاد، کسانی امثال من هرگز این فرصت را نداشتند که از برخی فرم های ضدمحتوا گلایه کنند؛ زیرا که خود قربانی داستان و متهم به سست عنصری در مبارزه با صهیونیسم می‌گشتند. اما اکنون که کسانی دیگر دست به اقدامی نسبتا رادیکال زده‌اند، این فرصت برای اندیشمندان فراهم می‌آید که سبک‌بال‌تر فرمالیسم‌های انحرافی را رسوا کنند بدون آن‌که زیان‌های آن را ببینند. اکنون باید هوشیارانه‌تر از پرداختن به مسائل فرعی بپرهیزیم و بکوشیم تا در فرم‌هایی تازهتر با راهنمایی علوم انسانی و نه با بی‌راهنمایی‌گری علوم فنی دانشگاه‌های فنی در این مسائل سخن بگوییم.
@bazandish

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
اشکان مقدم

مشارکت پدروارانه در امر سیاسی

نوشته محمد قایینی و نقد من:

⚡️یک روزی به امام حسن می‌گفتند «یا مذل المومنین» و امروز مراجع ما را «بی بصیرت» خطاب می‌کنند. 

✔️محمد قائینی از اساتید حوزه علمیه قم در گفتگو با شفقنا  از برخی رفتارهای سیاسی طلاب و روحانیان انتقاد کرد🔻

🔹از نمایندگان رهبری  خواستم که از ایشان بخواهند به مسئولان حوزه تذکر دهند تا مانع برخی از کیفیت‌های ورود طلبه ها به سیاست شوند. این گونه رفتارها به حیثیت و آبروی یک نهاد لطمه می زند.بحث روحانیت بحث یک نهاد است و باید آبروی آن حفظ شود.

🔹سیاست این نیست که طلبه خود را به یک جناح و گروه بفروشد. اتفاقا مراجعی که فوق جناح‌بازی‌ها عمل می‌کنند با سیاست عمل می‌کنند. سیاست بزرگان دین ما همین بوده است.

🔹سیاست این نیست که طلبه چپی یا راستی باشد بلکه حوزه و روحانیت باید نسبت به جریانات سیاسی و حکومت اسلامی حالت پدری داشته باشد نه اینکه جریان خاصی را محور قرار دهند و خود را دور آن جریان که درواقع بخشی از حکومت است فنا کنند.

🔹امام خمینی خود را به یک جریان نفروخت بلکه برای همه جریانات پدر بود و محور بود. او در حالی چنین روشی داشت که «مُخّ» سیاست بود. اما این آقایان گاهی به خطا فکر می کنند که سیاسی بودن به معنای حمایت از یک حزب و گروه است. جریانات یک روز حاکم و یک روز محکوم و یک روز اقلیت و یک روز اکثریتند و نهاد روحانیت باید از این مسائل حفظ شود.
 
🔹آقایان طلبه‌هایی که در مقابل مراجع موضع گیری می‌کنند قبل از آنکه بخواهند وارد این مسائل جزئی جناحی شوند بروند خطوط کلی جریانات زمان ائمه علیهم السلام را بخوانند و ببینند برخی از جریاناتی که در مقابل ائمه قد علم کردند مشابه همین جریاناتی نیستند که امروز مقابل دلسوزی مراجع قد علم می‌کنند؟ یک روزی به امام حسن مجتبی علیه السلام می‌گفتند «یا مذل المومنین» و امروز مراجع ما را «بی بصیرت» خطاب می‌کنند.
 
🔹هر وقت طلبه توانست در ابواب فقهی مجتهد شود در مسائل سیاسی هم می‌تواند. چون وقتی قوه و استعدادی در مرتبه‌ای به فعلیت برسد در زمینه‌های دیگر هم به فعلیت می‌رسد. کسانی که قبل از پخته شدن در فقهِ اصطلاحی خود را پخته سیاست می‌دانند غوره‌های نارسی هستند که احتمال دارد برای همیشه در جهل مرکب گرفتار شوند.
 
🔹طلبه‌ها سعی کنند محور اصلی کار خود را درس و تحصیل قرار دهند و سعی کنند نسبت به بزرگانی که تجربه‌‌ی دوران‌های مختلفی را داشته‌اند ادب و احترام را داشته‌ باشند که کسانی که نسبت به بزرگان جسارت می‌کنند نشان دهنده خام بودن خودشان است و نتیجه خوبی هم برای خودشان نخواهد داشت.

@namehayehawzavi











نقد من بر این نوشته:

 

⚡️مشارکت پدروارانه در امر سیاسی؟ 
✔️اشکان مقدم، دانشجوی معارف اسلامی و سیاست گذاری عمومی کارشناسی دانشگاع امام صادق علیه السلام🔻
🔹تصوراتی که هنوز از ورود تن آورده و جهت گیرنده طلاب و دین آموختگان به سیاست پرهیز می دهند بر مبنای سنتی نجاست سیاست رشد کرده اند. لذا است که گفته می گردد چپ و راستی شدن طلبه به آبروریزی روحانیت منجر می گردد 
و طلبه خوب باید پیش از ورود به امر سیاسی نعلین آهنین به پا کند 
و از فرازی قدسی وار بر گستره نجس بگومگوهای سیاسی  پدروارانه نصایح همگان پسند داشته باشد تا هیچ گاه در صورت پیروزی یا شکست، توسط هیچ جناح سیاسی "هو" نگردد و در هیچ قماری بخت خود را به برد و باخت نیازماید.
🔹اما این گونه سیاست ها ورزی ها اگر نگویم که یک ریای بزرگ است در بیش تر اوقات یک شوخی ساده دلانه و از سر عدم تماس با مسائل عینی سیاسی است. چگونه ممکن است که در سیاست بود ولی چپ و راست نشد؟ در هر صورت چگونه می توان که در سیاست بود و در این باره نیندیشید اقتصادهای سوسیال بهتر است یا لیبرال یا قسم سوم و این که اولویت امروز کشور عدالت است یا توسعه و اگر توسعه است توسعه اقتصادی سزاوارتر است یا توسعه سیاسی و یا قسم سوم و اگر هرکدام از این صور شایسته ترند باز چگونه می توان در امر سیاسی دخیل بود و در این باره نیندیشید و تعیین مصداق نکرد که کدام یک از کاندیداها به فلان اندیشه سیاسی نزدیک تر است و سپردن قدرت به او برای مدیریت کشور به رضای خداوند نزدیک تر است؟
این پدرانه سیاست ورزیدن مورد ادعا چگونه با بیان کلیات بی تعین علمایی و پرهیز از هرگونه نظررسمی درباره خوب و بد سیاسی و نیز تعیین مصادیق ممکن است؟
🔹با این حساب این نیز که امام خمینی را از جریان عالمان حافظ آبروی نهاد روحانیت از سیاست پلید تصور کنیم، جفایی بس بزرگ در حق بزرگ مرد انقلاب اسلامی ایران است که بزرگ ترین وجه تمایز روشنش از برخی فقهای هم دوره اش در همین مورد است. مطالعه در زندگی این شخصیت نشان می دهد که ایشان هم در بیان آراء سیاسی اسلام و هم در بیان تکالیف عینی و مصادیق جزئی و بد و خوب این شخص و آن حزب بارها اعلام نظر کرده اند و البته این که می بینیم بسیاری از گروه ها و احزاب در زیر پرچم او به تسالم فعالیت می کردند ناشی از گشودگی سینه و مدیریت مداراوارانه ایشان در امور بوده است که البته اهمیت این صفت نیکو بر ارباب اخلاق پوشیده نیست.

🔹این که برخی از طلاب مراجع ما را بی بصیرت خطاب کرده اند را نباید با قیاس با ماجرای برخورد با امام حسن علیه السلام تحلیل کرد زیرا درباره این شخصیت با محظوریت نظریه عصمت مواجه هستیم؛ اما تحلیل منصفانه درباره این گونه خطاب ها آن است که آن ها را در دو شکل زیر صورت بندی کنیم:
یا انتقاد این طلاب درست است که در این صورت ضمن تشکر از آنان، به سراغ کسانی برویم که بی بصیرت هستند،
یا انتقاد آنان ناروا است که در این صورت تلاش کنیم ناروایی سخن آن ها به ایشان نشان بدهیم.
اما نهی آموزندگان علوم دینی از انتقاد به مراجع، به بهانه مقدس سازی و شباهت به داستان امام مجتبی بدترین استراتژی ممکن است. اگر چه همیشه باید به طلاب یاد داد که در کنار تامل سیاسی، ملاحظات اخلاق قرآنی در نقد سیاسی را از یاد نبرند.
🔹پی نوشت: البته برای نگارنده روشن نیست که چگونه می توان هم از طلبه انتظار داشت که برای دیگران در نقش پدردانا ظاهر گردد و هم از او خواست که ملتفت باشد که در برابر مراجع سخن انتقادی گفتن مانند حدیث غوره نارس است و سخنشان قبل از شنیده شدن محکوم به جهل مرکب است؟
به نقل از کانال بازاندیش در تلگرام

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
اشکان مقدم

آیا اندیشه سیاسی امام خمینی صدرایی است؟

آیا اندیشه سیاسی مرحوم امام خمینی (ره) مبتنی بر الهیات صدرایی بود؟

مقدمه: دکتر ابراهیم فیاض در برنامه سوره فصل کوفه شبکه چهار صداوسیما و شب تاسوعا محرم 1401 نکات مهمی را در مردم‌شناسی مردم کوفه بیان کرد و این نکات توجه، انتقادات و حتی خشم و توهین عده‌ای را برانگیخت. مهم‌ترین قسمت این ماجرا از نگاه منتقدان، فقره‌ای کوتاه و دو دقیقه‌ای از فیاض است که به طور کوتاه و خلاصه‌ای ادعا می‌کند الهیات عرفانی ابن عربی و در ادامه آن الهیات عرفانی فلسفی صدرالدین شیرازی منجر به یک نگاه خلافتی به دولت می‌شوند که در تعارض با نگاه خاص و ظریف شیعه به مساله امامت است. فیاض در ادامه به صراحت اعلام می‌کند که اندیشه سیاسی امام خمینی (ره) به هیچ وجه ملهَم از الهیات صدرایی نیست. این موضع را فیاض قبلا هم بارها اعلام کرده بود و با انتقاد سخت مخالفان روبه‌رو شد. برای مثال دکتر رضا غلامی (استادیار پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی) در یک سلسله استوری اینستاگرامی نوشت: "نظرات سخیف و غیر علمی ابراهیم فیاض درباره فلسفه صدرایی و عرفان ابن عربی در برنامه سوره شبکه چهارم سیما بیش از هر چیز، نشان‌دهنده سواد اندک وی در ساحت فلسفه و عرفان و فراتر از آن، گرایش فیاض و مانند او به انقلابی است که چارچوب فکری آن می‌تواند تعلقی به بنیانگذار انقلاب اسلامی یعنی امام خمینی نداشته باشد!"

باید نسبت به انگیزه‌هایی که از نقد ملاصدرا تا به این حد خشمگین می‌شوند، کنجکاو بود. ضمنا باید پرسید که چرا باید به جای نقد مطلب ادعاشده به ادعاکننده برچسب سواد اندک را زد. همچنین جای تعجب دارد که چرا برخی از صدرایی‌های ایران گاهی اوقات عبارت "فلسفه" را به جای "فلسفه صدرایی" به کار می‌برند. این ابهام وجود دارد که آیا آن‌ها فلسفه صدرایی را تنها فلسفه معتبر و صحیح می‌سنجند؟! به هر روی، آشکار است که مساله تعلقات اندیشه سیاسی امام خمینی مهم‌ترین نقطه درگیری در این اختلاف است. این یادداشت بر روی همین مساله تمرکز می‌‌کند و استدلالات مختلفی را به طور گزیده و صِرف نمایش استخوان‌بندی عرضه می‌کند.

بند1: آیا اگر یک اندیشمند ادعا کند که اندیشه او مبتنی و ریشه گرفته از فلان فیلسوف یا اندیشمند خاصی است، این ادعای او قابل پذیرش می‌باشد یا این‌که می‌توان آن را نقد کرد؟

برای مثال فلان اسلامگرای سیاسی ادعا می‌کند که اِخوانی است یا رالز خود را یک کانتی می‌داند، آیا این ادعاها مطلقاً قابل پذیرش است یا این‌که می‌توان آن‌ها را نادیده گرفت؟ دقت کنید که اگر می‌گوییم اندیشه سید جمال‌الدین اسدآبادی یا اگر می‌گوییم اندیشه کارل مارکس، مراد از این عبارت اندیشه‌ها افکار و عباراتی نیست که در ذهن و تخیل جمال الدین اسد آبادی یا مارکس می‌گذشته، بلکه مراد تفسیری می‌باشد که از از آثار و متون آن‌ها ارائه می‌شود. بنابراین سوالی که در این متن نوشته شده به این صورت بازنویسی می‌گردد که آیا تفسیر نویسنده از مبادی و منشاء اندیشه‌ مکتوبش لزوما معتبرترین تفسیر است؟ امروزه مطالعات تفسیری رونق گسترده گرفته و با کوشش بسیاری می‌توان عمق اندیشه‌های یک متفکر را بهتر و بیشتر از از قبل مورد بازبینی و حلاجی قرار داد.

من فکر می‌کنم که برای پاسخ به این سوال باید یک رویکرد معتدل را اتخاذ کرد. به عبارت بهتر نمی‌توان از ادعای خود نویسنده رویگردان بود، از سوی دیگر نیز نمی‌توان ادعای نویسنده را لزوما بهترین تفسیر دانست. هگل ادعا می‌کند که عمیقاً یک لوتری مذهب است؛ اگر ما بخواهیم به این ادعای تفسیری او در نوشته هایش کاملاً پایبند باشیم، در این صورت متاسفانه نمی‌توانیم بسیاری از عناصر کاتولیستی اندیشه‌ی هگل را درک کنیم. کارل مارکس ادعا می‌کند که فلسفه خود را با بهره‌گیری از خوان پربرکت هگل بنا کرده، با این حال ما می‌دانیم که تا چه میزان فلسفه مارکسیستی دقیقاً در نقطه مقابل هگل نشسته است. مشابه این ادعا را فوکو نیز درباره دورنمای مسائل فلسفی‌اش و مقایسه آن با مسائل فلسفی هگل دارد، با این‌حال مقایسه وضعیت فوکو با هگل نیز روشن است. آکویناس صراحتاً اقرار نمی‌کند که تا چه میزان یک سینوی فیلسوف است، با این حال تحقیقات جدید تفسیری نشان می‌دهند که فلسفی پورسینا چگونه در اندیشه آکویناس مجدداً مورد استفاده برای اثبات کلام مسیحی قرار گرفته است.

بند2: آیا مرحوم امام خمینی به عنوان یک متفکر سیاسی، یک صدرایی‌اندیش و یک ابن عربی‌مشرب است؟ از طریق چه فرایندی می‌توان این مساله را تفسیر کرد؟ موافقان این ادعا به تجلیل‌های امام خمینی از ملاصدرا و ابن عربی در بیانات و مکتوبات متعدد امام خمینی (مانند کشف‌الاسرار، چهل حدیث یا نامه به گورباچوف) اشاره می‌کنند. همچنین امام خمینی اساتیدی داشته که این دروس را به او آموزش دادند و خود ایشان نیز سال‌ها الهیات صدرایی را در نجف تدریس کرده است. فیاض از سوی مقابل بر این عقیده است که نه امام خمینی و نه اندیشه سیاسی او در انقلاب اسلامی ایران هیچ‌کدام صدرایی‌اندیش یا ابن عربی‌مشرب نیستند. استدلال فیاض، بنیادهای اندیشه سیاسی امام خمینی دربر می‌گیرد و لذا به جای این‌که یک ادعا بر اساس شواهد بیرونی باشد، عمق مصلحت‌اندیشی، تفکر مصلحت‌طلبانه و عدالت‌محورانه امام خمینی را از داخل نشانه می‌گیرد.

کدام یک درست می گویند؟ فارغ از اینکه کدام یک تفسیر صحیح‌تری از امام خمینی را ارائه می‌دهند، به نظر من روش‌شناسی فیاض کاملا معتبرتر و بهتر است؛ اجازه بدهید پوست‌کنده و بی‌پروا توضیح بدهم: حتی اگر خود مرحوم امام خمینی نیز به صراحت اعلام بکند من یک صدرایی‌اندیش و ابن عربی‌مشرب هستم، باز ما این حق را داریم که با بازتفسیر اندیشه سیاسی او این ادعایش را نقد کنیم. کتاب مقدس هیچگاه به ریشه‌های ایران باستانی موضوعات خود اشاره نکرده، با این حال پژوهشگران بسیاری در غرب مدرن این ریشه‌ها را بازیابی کرده‌اند. ادعای یک نویسنده برای تفسیر مبادی و مبانی آثار مکتوب خود، به همان اندازه معتبر است که دیگران این آثار را ارزیابی کنند و درباره مبادی و مبانی آن توضیح بدهند. با این حال ادعای یک نویسنده قطعاً یک سرنخ خوب برای یافتن این مبانی است. البته این سرنخ می‌تواند رهزن نیز باشد، ممکن است ما را گمراه کند و تصور کنیم انحصاراً همین مبانی وجود دارند.

خواننده ممکن است از ما بپرسید که به چه دلایلی ممکن است نویسنده در اظهار مبانی اندیشه خود خطا کند؟ پاسخ این مسئله به عدم آشنایی ذهن‌های ما با نوع اندیشیدن دیالکتیک برمی‌گردد. آلمانی‌زبان‌ها به این عملیات آوفهبونگ (Auhebung) می‌گویند. در این نوع اندیشیدن، اندیشه سابق رفع، نفی و حذف می‌شود، یعنی ضمن آن‌که حفظ می‌گردد، اما بالا کشیده شده و ارتقا می‌یابد.

بنابراین در بسیاری از اوقات (و نه همیشه) نویسنده اگر به اندیشه الف به عنوان مبانی اندیشه خود اشاره کرده، منظور آن است که اندیشه الف را آوفهبونگ کرده است؛ یعنی ضمن آن‌که بسیاری از مسائل را از الف فرا گرفته اما افق های آن را درنوردیده و بن‌بست‌هایش را گشوده است. بنابراین در این حالت نویسنده هم به اندیشه الف محتاج و وام‌دار است و هم در سوی مقابل آن صف کشیده و دشمن آن است. مرحوم امام خمینی سال‌ها آموزه صدرا را تدریس کرده و آن را به خوبی فرا گرفته است. با این حال دلایل خوبی وجود دارد که او از دهه ۳۰ به بعد یک صدرایی‌اندیش و ابن عربی‌مشرب نیست. بنابراین اگر این ادعا ثابت بشود که اندیشه صدرایی در اندیشه امام خمینی حل، حذف و رفع شده، هیچ یک از تجلیل‌های امام خمینی نسبت به مرحوم صدرای شیرازی به این معنا نیست که اندیشه سیاسی امام خمینی یک اندیشه صدرایی است. همانگونه که تجلیل‌های میشل فوکو نسبت به هگل به هیچ وجه فوکو را یک هگلی نمی‌کند. استدلال منتقدان دکتر فیاض (یعنی کسانی که امام خمینی را یک صدرایی‌اندیش می‌دانند) مشروط به عدم صحت استدلالات فیاض است، حال آن‌که استدلالات فیاض مشروط به عدم صحت استدلالات منتقدانش نیست. با این توضیحات روشن می‌گردد که استدلال فیاض لااقل به لحاظ رتبه منطقی یک مرتبه جلوتر و مطلق‌تر نسبت به منتقدانش است.

بند3: آیا اندیشه سیاسی امام خمینی به لحاظ محتوایی و درونی (و نه بر اساس ادعاها و قراین خارجی هرچند شخص امام خمینی) یک اندیشه سیاسی صدرایی است؟

پاسخ این سوال جداً منفی است. مسلما هم کسانی که امام خمینی را یک صدرایی‌اندیش سیاسی می‌دانند و هم کسانی که مخالف این ادعا هستند، هر دو گروه باید اولا آشنایی خوبی با الهیات صدرایی داشته باشند و ثانیا به قدر کافی اطلاعات مناسبی درباره نظریه سیاسی مرحوم امام خمینی کسب کرده باشند. بنابراین هر پاسخی که به سودمندی این ادعا یا برای مخالفت با آن ارائه بشود، باید به خوبی عمق صدرا و امام خمینی را نشانه گرفته باشد و قهراً حجم متن این پاسخ باید به قدر کافی فربه باشد. نویسنده این یادداشت، دو دسته پاسخ را جهت منتفی بودن صدرایی‌اندیشی سیاسی امام خمینی هم به لحاظ منطق استدلال و هم به لحاظ صحت محتوا، جاری می‌داند. گروه یکم پاسخ‌هایی هستند که ارائه هرگونه نظریه سیاسی (یعنی نظریه‌ای که به تبیین مناسبات قدرت حول مفهوم دولت می‌پردازد) را از الهیات صدرایی نامحتمل می‌دانند. نگارنده به حد وسع خود در کتاب "آموزه صیرورت" نسبت به این مدعا استدلال کرده است. از آن‌جایی که این مدعا یک استدلال فلسفی می‌باشد، هیچ کسی با ادعای مثال نقض نمی‌تواند این مدعا را نقض کند. به عبارت دیگر کسی نمی‌تواند بگوید "کم‌ترین دلیل برای اثبات این‌که می‌توان از الهیات صدرایی به یک نظریه سیاسی دست پیدا کرد این است که در خارج چنین چیزی به وقوع پیوسته است"

دسته دوم استدلالاتی هستند که با توجه به اندیشه شخص امام خمینی و تحلیل آن اعتقاد دارند هیچ یک از عناصر اندیشه سیاسی امام خمینی با تفکر صدرایی میانه‌ای ندارد و حتی در موضع مخالف آن قرار گرفته است. این دسته استدلالات یک نقطه ضعف و یک مزیت دارند. از طرفی آن قدر بی‌باک نیستند که با اعتماد به تفسیر خود از بی‌امکانی استخراج یک نظریه سیاسی-اجتماعی از تفکر صدرایی اعتماد کنند و هر مثالی را که ادعایشان را نقض می‌کند، پیشاپیش رد کنند و از طرف دیگر این مزیت را دارند که متفکران محتاط‌تر و ریزبین‌تر را نیز قانع یا لااقل هم‌راستا کند. این دسته استدلالات باید ضمن ترسیم یک چارچوب از اندیشه سیاسی امام خمینی، عناصر مهم آن را استخراج کنند و تقابل این عناصر با الهیات صدرایی را به نمایش بگذارند.

بند4: اگر نگارنده بخواهد چنین استدلالی (دسته دوم) را مطرح کند، لااقل سه عنصر زیر به عنوان مهم‌ترین وجوه تمایز اندیشه سیاسی امام خمینی با الهیات صدرایی بیان می‌کند.

  1. روش‌گرایی مصلحت‌‌اندیشانه

هرچند که در آغاز الهیات صدرایی یک مسیر اخباری[1] را در فقه و شریعت شیعی می‌پیمود،  اما به تدریج و بر اساس ضروریات درونی (وجودگرایی افراطی و ضدیت با ماهیت و نیز نفی مشروعیت معرفت تجربی) پا در میدان روش‌گرایی افراطی نهاد. از روش‌گرایی در فقه و شریعت شیعی به اصولگرایی تعبیر می‌شود. اصولگرایی شیعی مراحل و دوره‌های مختلفی را در تاریخ شیعه گذرانده اما اصولگرایی قرون سیزده و چهارده هجری قمری به نحو غریبی فربه، افراطی، یک‌جانبه‌بین و البته منظم است. این اصولگرایی از طریق الهیات صدرایی ملاهادی سبزوای (صاحب منظومه و شرح منظومه) به آخوند خراسانی و شاگردانی همچون ملا محمدحسین غروی اصفهانی کمپانی به ارث می‌رسد و این دو عالم با تالیف کتاب‌های کفایة الأصول و نهایة‌الدرایه فی شرح الکفایة و تربیت هزاران شاگرد و مدرس اصولگرا در حوزه‌های عراق و بعدا قم و اصفهان، راه را برای این اصولگرایی باز کردند. این یادداشت از نظر به عمق فجایعی که به سبب اصولگرایی آخوندی خراسانی حتی تا مرز تکفیری‌گری، جنایات و سکوت‌های خطرناک جلو می‌رود چشم می‌پوشد.

مرحوم امام خمینی تا حد زیادی مسیر فقه شیعی را به جریان اصول عملیه، مصالح عامه و ظنون معتبره شیخ انصاری نزدیک می‌کند و همه این موارد را ذیل عنوان کلی معرفت عقل عملی سامان می‌دهد. امام روش را به طور کلی به کنار نمی‌نهد، اما به خوبی از نابسندگی اصولگرایی و ضمنا خطرناکی اکتفای به روش مطلع است. انبوه فتاوای مصلحت‌اندیشانه امام و ضمنا تاکید امام بر تاسیس نهادهایی که قانون را با مصلحت ترکیب می‌کنند، گوشه‌ای از گواه بر این ادعاست. نظریه سیاسی امام با تجربه عملی رهبری در سال‌های بعد از انقلاب اسلامی سال 57 شکل پخته‌تری می‌گیرد و بهتر این امکان را فراهم می‌کند تا قانون و مصلحت با هم در آمیخته بشوند.

  1. آخرت‌گرایی دنیااندیشانه

تشیع ایرانی برای انقلاب اسلامی آماده نشد الا مگر پس از این‌که موفق شد دنیا را در نسبتی عقلانی و شریف‌تر با آخرت بسنجد. بر اساس شیوه الهیاتی صدرایی، دنیا (با مرکزیت جسم انسانی، نیازهای جسمی انسانی و ابزارهایی که صرفا برای حصول به غایات جسمی انسانی هستند) از پست‌ترین مراتب وجودی به شمار می‌آیند و لذا برای تامل‌‌ورزی سیاسی به قدر کافی گران‌بها نیستند. "دانش اقتصاد" دانشی است که به دنبال توزیع مطلوب منابع محدود مادی میان اجسادی مادی و محدود است که البته نیازها، غایات و آرزوهای مادی نامحدودی دارند. چنانچه این توزیع اخلاقی باشد، توزیعی عادلانه و اگر غیر اخلاقی باشد، اقتصادی ظالمانه خواهیم داشت. مرحوم امام خمینی اندیشه سیاسی خود را با محوریت عدالت و توزیع مطلوب و اخلاقی منابع مادی جلو می‌برد و از نظر او تعارضی میان مطلوبیت فی‌نفسه این نیازها و آرزوها با مطلوبیت فی غیره (نسبت به آخرت) وجود ندارد. 

  1. اسلام‌گرایی مردم‌اندیشانه

اسلام‌گرایان سیاسی چه در عصر انقلاب مشروطه و چه در در عصر سلطنت پهلوی، امکانی درستی برای جمع میان دو مفهوم جمهوریت (به معنای وابستگی تام قدرت به مردم) و مفهوم اسلامی سیاسی (به معنای اراده و مشیت تشریعی خداوند برای بیان نحوه توزیع قدرت) پیدا نمی‌کردند. اسلام‌گرایان سیاسی یا از سلطنت مطلقه شاهنشاهی ایران حمایت می‌کردند یا قائل به نوعی سلطنت مشروطه برای برپایی قوانین و بخشیدن نظم و نسق به دستگاه‌هایی اجرایی بودند. اما به ندرت این امکان وجود داشت که یک فقیه جمهوری‌خواه در میان فقهای شیعه پیدا بشود. امام خمینی دل‌مشغولی اکثریت عددی را نداشت و لذا خودش را یک دموکرات معرفی نمی‌کرد؛ اما دل‌مشغولی جمهوریت را داشت. از نظر امام خمینی، جمهور مردم مترقی‌ترین گروه یا افرادی است که می‌توان تصور کرد. هیچ رهبر، رئیس جمهور، نخست وزیر یا شاهی از مردم مترقی‌تر نبود. الهیات عرفانی صدرایی موجودات را بر حسب ظرفیت وجودی خود رتبه‌بندی می‌کند و لذا اساسا نخبگانی است. نخبگان با توجه به رفعت مقام و شرافت منزلت خویش در سلسله وجودی، اساسا نمی‌توانند و این حق را ندارد که با اتباع از پَست‌وجودهای جمهور، خود را از تنزل بدهند.

 

[1] خود صدرالدین شیرازی و داماد صدرایی‌اش ملاعبدالرزاق لاهیجی در فقه و شریعت شیعی اخباری‌مسلک بودند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
اشکان مقدم